۱۳۹۰ آذر ۹, چهارشنبه

بحران جنگ در منطقه و ایران !

 


بحران جنگ  در منطقه و ایران ! 
   عباس خرسندی
برخی دیکتاتورهای حاکم بر کشورهای منطقه و آفریقا که زمانی با کمک کشورهای غربی به قدرت رسیده بودند یکی پس از دیگری با کمک و حمایت خود غربی ها از قدرت حذف می شوند. مبنای به قدرت رساندن دیکتاتورها  جهت گیری سیاست اینگونه کشورها بسوی تامین منافع اقتصادی غرب است. اینکه شعار دموکراسی و حقوق بشر در کجای این معادلات قرار میگرد چندان حائزاهمیت نیست،  جنبشهای اجتماعی و سیاسی در کشورهای عربی و آفریقایی در بهار عربی اما الزاما نه بر اساس استراتژی مدون غرب که بصورتی جبری در برخی کشورها آغاز شده است . علت و علل این جنبشها استبداد بدون مهار حاکمان و  ایجاد جو خفقان سیاسی و ناکام ماندن جوامع فقیر در  این کشورها است که با طغیانهای اجتماعی از سوی ملتهای آنها  روبرو شده است. این تحولات غرب را وادار کرده است که وارد تغییر معادلات سیاسی  منطقه شود.                                                                                                                                                                 از دید منافع غرب ضرورت چندانی برای تغییرات اساسی و ساختاری حکومت مصر در مقابل جنبش مردمی وجود نداشت  بنا بر این دامنه تغییر سیاسی از حد رئیس جمهور مادام العمر عبور نکرد و ارتش مصرتداوم سیاست گذشته در کشورمصر را بر عهده گرفت. در بحرین نیز به همین منوال تحول سیاسی مهمی رخ نداد و جنبش بحرین که از سوی جمهوری اسلامی نیز تقویت میشد به نتیجه ای نرسید. در یمن نیز تغییرات سیاسی بصورت اساسی دیده نمی شود و تغییر چهره ها مطمح نظر است .درلیبی اما جنبش اجتماعی بدون استراتژی مشخص و هدف تعیین شده و با یک اپوزوسیون ضعیف  از سوی غرب و ناتو حمایت نظامی شد. تمرد سرهنگ قذافی در مقابل منافع غرب سرنوشت محتوم وی را رقم زد برای غرب مهم بودکه منافع آنها در لیبی تامین شود و ریس شورای موقت لیبی که خود از عناصر حکومت قذافی بوده است از حمایت نظامی غرب قدردانی می کند. اینکه لیبی با بافت اجتماعی طایفه ای سرانجامی بسوی استقرار دموکراسی داشته باشد بشدت قابل تردید است.
سوریه اما  کشور ثروتمندی نیست ولی بر اثر فشارهای اجتماعی در پروسه تغییر سیاسی قرار گرفت به این ترتیب غرب نیز بدلیل بی ثباتی رژیم اسد با مردم سوریه همصدا شده است  اما قدرت همصدایی در ابعاد حمایت نظامی همانند لیبی نبوده است، بحران ایجابی منطقه  و مداخله در لبنان  و فلسطین توسط سوریه و ایران تا کنون چندان مورد نارضایتی غرب را فراهم نکرده است که سوریه با تهاجمات نظامی روبرو شود، اما بی ثباتی سیاسی و اجتماعی در سوریه که بر اثر طغیان اجتماعی پدیدار شده است امری است که قطعا معادله منطقه رابر هم خواهد زد. تمایل غرب برای حذف بشار اسد به اندازه قذافی در لیبی مهم نیست ولی ارتباط و حلقه پیوند سوریه با یک کشور نفت خیز و ثروتمند مانند ایران سرنوشت بشار اسد را نیزتعیین خواهد کرد. بعبارتی اگر سوریه بعنوان محلل جمهوری اسلامی در منطقه عمل نمی کرد بجز جنبش اجتماعی سیاسی دلیلی دیگری برای حذف کامل سیستم سیاسی  سوریه برای غرب وجود نداشت و لزومی برای تشکیل شورای آلترناتیو در ترکیه  نیز وجود نداشت . سوریه می توانست مانند مصر با تغییر چهره های سیاسی اصل نظام خود را محفوظ نگه دارد. اما آنچه می ماند کلیت نظام جمهوری اسلامی است که در مقابل خود با جنبش سیاسی اجتماعی متفاوتی روبرو است که پایه های نظام دینی را بلرزه در آورده است .                                                                                                                                                                    جنبش اجتماعی- سیاسی ایران اساسا با جنبشهای دیگر منطقه از نظر ماهیت و شکل متفاوت است. جنبش سال 88 مردم بیش از انکه یک جنبش توده ای و قبیله ای و مذهبی مانند لیبی و یمن مصر و بحرین باشد یک جنبش سیاسی- مدنی با مطالباتی هدفمند از سوی تمام مردمان ایران است. جنبش ایران همانند این کشورها در کوتاه مدت و بصورت جهشی به حرکت در نیامده است بلکه پایه های جنبش سیاسی- مدنی خود را در طی سه دهه پیکار مداوم با حکوکت مستبد جمهوری اسلامی ایجاد کرده است. به همین دلیل جنبش ایران یک جنبش پیشگام در منطقه محسوب می شود که در جدال با حاکمیت دینی زمینه را برای استقرار یک حاکمیت غیر دینی فراهم کرده است. این ویژه گی اما درهیچ یک از جنبشهای موسوم به بهار عربی یافت نمی شود. در این کشورها عبور از فرهنگ سیاسی دینی با مشکل روبرو است و امکان برگشت به عقب در هر یک از این کشورها به منزله قدرت یابی گروههای اسلامی است که در حال حاضر در جنبشهای کشورها مورد نظر حضور قوی دارند. خوشبختانه جامعه ایران دیگر حتی شبیه به جامعه ترکیه نیز نیست که الگوی آن برای ایران مناسب باشد. ترکیه شاید توانسته باشد که اسلامیت را در حوزه سیاسی به شکلی که امروز شاهد آن هستیم مهار کرده باشد و با یک حکومت اسلامی نیم بند حس جاه طلبی اسلامیون در ترکیه را درمان نسبی کرده باشد اما شرایط حاکمیت دین در ایران نیاز به یک تغییر اساسی دارد که از طریق مبارزات سیاسی- اجتماعی و فشارهای بین المللی قابل حصول خواهد بود. مهم این است که اپوزیسیون دموکراسی خواه ایران با ایجاد اتحاد و همبستگی در راس مبارزات قرار بگیرد.                                                                                                                                         اما آیا غرب با یک جنبش دموکراسی خواهی در ایران همراه است، جنبشی که الزاما یک حاکمیت دموکراتیک و ملی را مستقر خواهد نمود؟!!!! از نظر تاریخی غرب بویژه اروپا و بالاخص انگستان تا کنون از تمامی امکانات و فاکتورهایی که می توانست بر عرصه سیاسی و در نتیجه عرصه اقتصادی کشور توفق یابد استفاده نموده است و اکنون که جامعه در حال عبور از دوران تحجر مذهب سیاسی، خود را برای استقرار دموکراسی آماده میکند غرب با توجه به نقش تعیین کننده ایران در منطقه که با سیاستهای مخرب جمهوری اسلامی بر بحران منطقه افزوده است منطقا باید از استقرار یک حکومت دموکراتیک با سیاستهای مسالمت جویانه در منطقه استقبال نماید.                                                                                                                               آیا برای استقرار دموکراسی در ایران باید از حربه جنگ بر علیه جمهوری اسلامی استفاده نمود؟!  در مجموع باز هم دلایل هم داخلی، هم منطقه ای و هم بین المللی است. علی رغم هیا هوی جنگ طلبانه کنونی، بدلایل عدیده غربیها از جنگ پرهیز میکنند و اپوزیسیون دموکراسی خواه نیز بدلیل مخرب دانستن تاثیرات جنگ و موثر دانستن مبارزات سیاسی مدنی در سطح گسترده اجتماعی که پاشنه آشیل نظام است  در پی آن نیست.                                                                                                                                                             کاهش خطر جنگ  به جنبش سیاسی اجتماعی و نقش اپوزیسیون بستگی زیادی دارد و نقش اپوزیسیون در هدایت جنبش سیاسی- مدنی و اجتماعی اهمیت بسیاری در حذف  استبداد دارد(گرچه حکومت درسرکوب خیابانی جنبش برتری دارد اما در مقابل تمردهای اجتماعی و مبارزات سیاسی اقتصادی نظیر اعتصابات  و تمرد از فرمانهای حکومتی و مقاومتهای مدنی در شکل گسترده  ناتوان است) ، عوامل دیگر افزایش یا کاهش خطر جنگ کاهش یا افزایش بحران منطقه ای و به تحریم ها، فشارهای سیاسی و اقتصادی بین الملی اتحادیه اروپا و آمریکا بر جمهوری اسلامی بستگی دارد. بعبارتی روشنتر عامل تعیین کننده  در چگونگی برخورد با جمهوری اسلامی که منجر به حذف نظام شود ترکیبی از عوامل ذکر شده است که در صورت عدم نتیجه بخش بودن آن احتمال برخورد نظامی با جمهوری اسلامی را افزایش خواهد داد، وضعیتی که دیگر نمی توان در آن تصویری از دموکراسی و آزادی که مطالبات جنبش کنونی را تشکیل میدهد یافت.                                                                              بخشهای پراکنده اپوزیسیون بجای انتشار بیانیه های ضعیف و بی ثمر باید بدنبال  اتحاد و همبستگی در سطح ملی باشد تا بتواند  جامعه وکشور را از عامل جنگ و بحران سازی های مداوم که کلیت نظام جمهوری اسلامی است  رهایی بخشد. احتمال بروز جنگ و تهاجم نظامی به دلیل تداوم فعالیتهای هسته ای  و یا هر دلیل دیگری همواره وجود دارد و با صدور بیانیه  یا نوشتن مقاله نه جنگی متوقف می شود و نه آغاز می شود. نه جمهوری اسلامی در مقابل بیانیه های ضد هسته ای اپوزوسیون پراکنده و ضعیف  این حربه را رها میکند و نه غرب با هسته ای نشدن جمهوری اسلامی دست از استراتژیهای نظامی احتمالی خود بر می دارد. به دلایل حمله نظامی به لیبی توجه کنیم که نه دارای پایگاه هسته ای بوده است  و نه کشوری را تهدید به جنگ کرده است. بنا بر این موضوع مهم همچون همیشه تاریخ منافعی است که غرب در جستجو ی آن است و در این میان نقش اپوزیسیون متحد  و دموکراسی خواه در پیش گیری از جنگ و تهاجمات نظامی اهمیت بسزایی دارد، اپوزیسیون باید خود را از زندان و حصارهای فردی و گروهی خود ساخته سنتی که گهگاه محل برخوردهای ناهنجار می شود رها سازد، اپوزیسیون باید خود را متحد کند معادلات منطقه و بین المللی را تشخیص دهد جنبش و مطالبات نسل کنونی را بشناسد تا بتواند در نقش اصلی خود ظاهر شود.