۱۳۹۲ مهر ۱۹, جمعه

حشمت اله طبرزدی خواستارآزادی بی قید و شرط زندانیان سیاسی شد


مهندس حشمت اله طبرزدی که خود یکی از گروگانهای حکومت است که سالها در زندانهای جمهوری اسلامی محبوس بوده است بتازگی اعلام کرده است تمامی زندانیان سیاسی که درزندانهای جمهوری اسلامی اسیر شده اند باید بدون قید و شرط آزاد شوند. این خواست مبتنی است بر مفاد منشور حقوق بشر که آزادی اندیشه و بیان و حتی حق اعتراض به حکومتها را علاوه برافراد جامعه جهانی برای جامعه ایرانی نیز منظور داشته است. بر اساس قوانین حقوق بشر: 18- هرکس حق دارد از آزادی اندیشه، وجدان و مذهب بهره‌مند گردد، این حق شامل آزادی تغییر مذهب یا باور و نیز آزادی اظهار مذهب یا باور به شکل آموزش، عمل به شعائر، نیایش و بجای آوردن آیین‌ها چه به تنهایی و چه به‌صورت جمعی نیز می‌گردد. 19- هرکس حق آزادی عقیده و بیان دارد؛ این حق دربرگیرندهٔ آزادی ِ داشتن عقیده بدون مداخله، و آزادی درجست و جو، دریافت و انتقال اطلاعات و عقاید از طریق هر نوع رسانه‌ای بدون در نظر گرفتن مرزها می‌شود. 20- هرکس حق آزادی تجمع و ایجاد تشکل مسالمت‌آمیز را دارد. بند ۲) هیچ‌کس را نباید مجبور به عضویت در یک تشکل کرد. آقای طبرزدی میگوید: زندانیان در زندانهای حکومت اسلامی ایران را کسانی تشکیل میدهند که از حقوق مندرج در منشور حقوق بشر محروم شده و بناحق در زندانها بسر میبرند. در قاموس قوانین جهانی و منشور حقوق بشر فعل سیاسی یک عمل قانونی محسوب شده و جزء حقوق هر فرد محسوب میشود، این در حالی است که جمهوری اسلامی حتی قادر نبوده است که فعالیتهای سیاسی را تعریف نماید و بر اساس قواعد شرعی آنرا جرم محسوب نموده است. آقای طبرزدی میگوید: براساس اصول منشور ملل متحد که ایران نیز یکی از امضاء کنندگان آن است، جمهوری اسلامی حق ندارد هموطنان ما را بدلایل مبهم و تعریف نشده در منشور حقوق بشر در زندانها نگه دارد. حشمت اله طبرزدی ضمن اعتراض به محبوس نمودن زندانیان سیاسی و مدنی، خواستار آزادی بی قید و شرط تمامی زندانیان از زندانهای حکومتی شده است. دفتر برونمرزی جبهه دموکراتیک ایران

۱۳۹۲ شهریور ۱۳, چهارشنبه

بیانیه دفتر برون مرزی جبهه دموکراتیک ایران در محکومیت کشتار اعضای سازمان مجاهدین


بیانیه دفتر برون مرزی جبهه دموکراتیک ایران
قتل و عام و کشتار ناجوانمردانه اعضای سازمان مجاهدین را محکوم میکنیم گرچه جمهوری اسلامی تلاش کرده است خود را از کشتار شرم آور اعضای سازمان مجاهدین در کمپ اشرف دور نگهدارد، اما چه کسی است، نداند المالکی این کمر بسته جمهوری اسلامی تا کنون با همکاری عوامل حکومت اسلامی بیشترین صدمات را به اعضای این سازمان وارد کرده است. همه میدانیم که سازمان مجاهدین خلق تا کنون دارای مواضع اصولی و درستی نبوده است و سیاستهای اشتباه این سازمان باعث گردید تا اعضای آن همواره مورد هدف مستقیم عوامل سرکوبگر المالکی و جمهوری اسلامی قرار بگیرند.نمونه اشتباه بزرگ این سازمان این است که اعضای بی دفاع خود را همچنان در دام المالکی که دشمن قسم خورده ایرانیان است نگهداشته و آنها را از باتلاق عراق خارج نکرده است. اما همه این مشکلات به معنای آن نیست که رئیس دولت عراق آقای المالکی کشتار ایرانیان را برای خود حق بداند و به بهانه های واهی هموطنان بی دفاع ما را قتل و عام نماید. ما اعمال شنیع رئیس دولت عراق آقای المالکی را محکوم می کنیم و معتقدیم که سازمانها و نهادهای حقوق بشری باید بطور قاطع نسبت به این اقدامات ضد بشری دولت عراق واکنشی منطقی و در خور نشان دهند.
دفتربرون مرزی جبهه دموکراتیک ایران (خارج از کشور)

۱۳۹۲ مرداد ۱۸, جمعه

پیام طبرزدی به اولین کنگره ی سکولار- دموکراسی خواهان ایران


با درود و شادباش برگزاری اولین کنگره ی سکولار- دموکراسی خواهان ایران 1 – هر ساله چهاردهم امرداد سالگرد انقلابی است که «مشروطه» خوانده شده؛ چرا که از اهداف اصلی آن انقلاب، مشروط کردن قدرت مطلقه ی پادشاهی به قانون و دخالت دادن مردم در سرنوشت خود بوده است. تشکیل پارلمان، به وجود آوردن عدالت خانه، و تاکید بر آزادی احزاب و مطبوعات از اهداف و نیز دستاورد های این انقلاب دموکراتیک بود که با تشکیل و تقویت چنین نهاد هایی، سعی در مشارکت دادن توده های مردم در سرنوشت خود داشت و به همین دلیل انقلاب مشروطه، اولین گام در مدرنیزاسیون ایران و تشکیل جامعه ی مدنی نام گرفته است 2- انقلاب دومی که با ملی کردن نفت توسط دولت دکتر محمد مصدق به وجود آمد تلاش کرد با حاکمیت قانون و محدود کردن قدرت پادشاهی در این چارچوب و تأکید بر قانون گرایی، بار دیگر به قانون اساسی دوره ی مشروطه برگردد و در عین حال بر استقلال سیاسی کشور نیز تأکید نماید 3- انقلاب بعدی اما انقلاب بهمن 57 بود که ابتدا توسط جنبش دانشجویی، احزاب ملی، نیرو های سیاسی چپ، نویسندگان، روزنامه نگاران، حقوقدانان آزادیخواه، گروه های مبارز، کارگران، صنوف گوناگون و توده های مردم، برای آزادی، استقلال و جمهوری خواهی کلید خورد اما، متأسفانه، در میانه ی راه توسط نیرو های مذهبی و روحانیون که از تشکل و امکانات بیشتری برخوردار بوده و مورد حمایت دول غرب نیز قرار داشتند تا در برابر کمونیزم ایستادگی نمایند، به بی راهه کشانده شد و حاصل آن، رژیم مذهبی-سکتاریستی سرکوبگری است که در تاریخ ایران به عنوان برگ سیاهی مورد بررسی قرار خواهد گرفت. در واقع اگر در انقلاب مدرن مشروطه، مقید کردن قدرت مطلقه در چارچوب قانون اساسی خواست آزادی خواهان بود اما، با پیروزی انقلاب بهمن 57، این بار قدرت مطلقه ی فقیه، در حرکتی متضاد با انقلاب مشروطه به شکل قانونی در آمد 4- اینک از انقلاب مشروطه، 107 سال، از جنبش ملی نفت 60 سال و از انقلاب بهمن 57 نزدیک به 35 سال گذشته است اما، با وجود مبارزات تاریخی ملت ایران برای آزادی و قانون گرایی، به ویژه در 35 سال گذشته که از آن باید بعنوان خونبارترین بخش از تاریخ ایران نام برده شود، نتیجه ی کار به لحاظ عینی در یک حکومت مطلقه ی سکتاریستی- مذهبی ارتجاعی ِ به شدت خشن و سرکوبگر تجسد یافته است که تبعیض گرایی های مذهبی، جنسیتی، ملیتی و آپارتاید سیاسی وجه بارز این حکومت است 5- آن گاه که در سال 1378 به عنوان اتحادیه ی اسلامی دانشجویان و دانش اموختگان دانشگاه ها، که هنوز یک تشکل خودی و هوادار جمهوری اسلامی شناخته می شد، بیانیه ی سیاسی موسوم به «ساختار سیاسی آینده ی ایران» را، به مثابه مانیفست سیاسی خود انتشار دادیم و خواهان جمهوری آزاد و دموکراتیک و سکولاریزم شدیم، و به شدت مورد سرکوب قرار گرفتیم، خود به آثار کار خويش واقف نبودیم. آن گاه که به دنبال جنبش 18 تیر، در همان سال، همگی به شکنجه گاه توحید افتادیم، دریافتیم که حکومت تا چه اندازه از سکولاریزم در وحشت است و به ویژه از این بیم دارد که پرچم سکولاریزم در درون مرز، توسط نیرو هایی از درون خانواده ی مذهبیون به اهتزاز در آید و تابویی را بشکند و خطر را مضاعف نماید 6- در 14 سال گذشته، به دلیل همین تئوری، یعنی دموکراسی سکولار به مثابه ی حکومت جایگزین نظام سکتاریستی-مذهبی حاکم، هزینه های سنگینی پرداخته و خواهیم پرداخت اما تردید نداریم که جمهوری اسلامی در درون خود آنتی تزی را پرورش داده که دیر یا زود جایگزین آن خواهد شد. رژیم، دشمن شماره یک خود را دموکراسی سکولار به مثابه ی نیروی آلترناتیو و نه نیروی مدافع همزیستی مسالمت آمیز با «جمهوری اسلامی به اصطلاح اصلاح شده» می داند و به همین دلیل به شدت با این اندیشه و حاملان آن برخورد می کند اینک اما شما خانم ها و آقایان سکولار دموکرات که وجه فکری- مبارزاتی و شخصیت علمی-آزادیخواهانه تان بر وجه حزبی- ایدیولوژیک اتان غالب است، در این اولین کنگره ی سکولار دموکراسی خواهان ایران گرد هم آمده اید تا به دور از هر نوع جزم گرایی عقیدتی، جنسیتی، ملیتی و حزبی، آلترناتیو واقعی و سازش ناپذیر تاریخی را تشکیل دهید. این البته یک الزام تاریخی است که ریشه در آگاهی ملت ایران و خواسته های به حق آن ها پس از تحمل مصیبت های ناگفتنی دارد 7- حتم دارم که در کنار این آلترناتیو واقعی متشکل از سکولار دموکراسی خواهان، رژیم سعی خواهد کرد تا با سوء استفاده از افراد و گروه هایی که از ابتدای پیروزی انقلاب با این رژیم زمینه های مشترکی داشته اند و یک روز در شکل ضدیت با به اصطلاح ضد انقلاب و سلطنت طلب ها، روزی به نام ضدیت با امپریالیزم و تدوین تئوری خط امامی، روز دیگر به نام جمهوری خواهی در برابر مشروطه خواهی، و یک روز به نام مبارزه با تجزیه طلبی و امروز به نام اصلاح طلبی و به اصطلاح با مخالفت با انقلاب و خشونت و جنگ، منفذ لازم برای استفاده ی خود در اختلاف افکنی بین اپوزسیون را بیابد و از شکل گیری این آلترناتیو پیشگیری کند. اما خوشبختانه این حنا نیز رنگ باخته، اگر چه ازادیخواهان واقعی می بایست مراقب این گونه اختلاف افکنی ها باشند 8- از دیدگاه من، به عنوان دبیرکل جبهه ی دموکراتیک ایران، که یک تشکل مبارزاتی و نه صرفاً سیاسی است که در منشور ده گانه ی خود، سکولاریزم، دموکراسی خواهی، الزام نظری و عملی به مفاد اعلامیه ی جهانی حقوق بشر، و تاکید همزمان بر تمامیت ارضی و استقرار حکومتی غیر متمرکز را مورد تایید قرار می دهد، و نيز بعنوان سخنگوی همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر در ایران، که در اصول دوازده گانه ی خود، بر جدایی دین از حکومت تاکید گذاشته است، لازم است در این گام ،همه ی سکولار دموکراسی خواهان با هم متحد شوند. باید نفی هرگونه تبعیض را در برنامه ی خود قرار دهیم و یادمان باشد که اگر سکولار دموکراسی خواهان با احزاب و اتحاد ها ی گوناگون گرد هم نیایند و تضاد های فرعی را به اصلی تبدیل نمایند، همواره اصلاح طلبان مذهبی خواهند بود که، همچون نمایش انتخاباتی اخیر، مردم به ستوه آمده از حکومت مذهبی را به دنبال خود خواهند کشید و زنجیر های استبداد دینی را مستحکم تر خواهند نمود 9- هزاران جوان، دانشجو ، روزنامه نگار، مبارز سیاسی، کوشندگان حزبی، دگر اندیشان مذهبی و عقیدتی، کوشندگان ملیتی، کوشندگان صنفی و جنسیتی، حقوقدانان آزادیخواه و... در زندان به سر می برند، اما به این دلیل که نیروی آلترناتیو شایسته و پشتیبانی کننده از مبارزین و مبارزات وجود نداشته، عملاً کسانی از مبارزات بهره می برند که هیچ نسبتی با اهداف و خواسته های ما نداشته اما در درون و بیرون از مرز از تشکل و امکانات مادی فراوان بر خوردار هستند. جنبش دموکراسی خواهانه ی ملت ایران که یک جنبش دموکراتیک با روش مبارزه ی مدرن و مسالمت آمیز با اهداف والای انسانی- ملی - دموکراتیک، شکل گرفته، به ویژه طی دو دهه ی گذشته هزینه های سنگینی پرداخته و خط اثر بسیار شفافی از خود به جای گذاشته است. این جنبش پشتیبانی مقتدرانه ی سکولار دموکراسی خواهان را درخواست می نماید 10- امروز شعار مرحله ای ما مبارزین درون مرز، که سکولار - دموکراسی خواهی را به عنوان وجه بارز هویت مبارزاتی خود از دیگر گرو ه ها می دانیم، پیکار دایم و بی امان با دیکتاتوری مذهبی حاکم به قصد تغییر آن، جایگزین ساختن یک ساختار سکولار- دموکراتیک و روشنگری در برابر اصلاح طلبان دینی است که قصد ايجاد انحراف در مسیر جنبش به نفع تثبیت رژیم سرکوبگر سکتاریستی- مذهبی را دارند و این هدف را بار ها و بار ها اعلام کرده اند، و بالاخره اتحاد نیرو های سکولار دموکراسی خواه، از هر عقیده و حزب و جنسیت و ملیت، است گسسته باد زنجیر استبداد- زنده باد آزادی- برقرار باد دموکراسی سکولار حشمت اله طبرزدی /ایران /تهران 7/ امرداد /1392/ خورشیدی

۱۳۹۲ تیر ۳۱, دوشنبه

five first sections of democracy


five first sections of democracy :
Author: Heshmat Tabarzadi
1- The tolerance is base of democracy.
IF we want to be democrat and institutionalized literally democracy, should to make tolerance as a culture in ourselves.
>2-tolerance aginst dogmatism.
In first section it was told:" the base of democracy is tolerance " and here would explain that, tolerate ideas ,demands, behaviors and methods of opponents, that is the ground of democratic society and morality of democratic men, is antonym with any dogmatic and absolutism. Democracy in experience is nothing, but accepting this idea in practice.
3- Against my dogmatic idealism.
Not like some political philosophers who deal with matters in theoretical and imaginary way, but I consider democracy in objective and sensible way and study that in real. My political life started 1977 (1356) when I was an 18 years old student with revolutionary and emotional ideas. I have read and done so many different works, therefore I have experienced a lot of things and learnt from my triumphs and mistake and never being stopped. I always learnt from revolutionary years of 1977-1978 (1356-57) till joining Iran and Iraq war and at the same time dogmatic defending the religious ideology regime until 1994 (1373), since then I have started fighting in opposite direction against the regime and my past from 1994 (1373) until present, because learning has been most valuable thing in my life. As during the years 1977 (1356) to mid 80’s (1360’s) on ideological platform, I always been in conflict with other rival Ideologies against my own and mental affairs was more interesting to me than mere objective actions. This long term period of 35 years means from 1977 until 1994, which a part of that was a mistake and accompanied by religious radicalism, absolutism and dogmatism, put me in the path of liberal- socialism thoughts in the next stage. Liberalism from my point of view is to like liberty up to intellectual defending; the same that all the liberal philosophers define it. In this type of liberalism, subjective and objective and real battle with anti-liberal thoughts, regimes and traditions are my interesting ideas and from social point of view, I follow International Human Right statement as main criteria for my political activities. But I also used to moderate with others and fight with dogmatism, as I experienced dogmatism and its bitter and fatal taste. I learnt from dogmatism and absolutism and achieved liberal thoughts and social tolerance and I called the combination of these two liberal- socialism. The best sample of my life can be asked from political prisoners as living in jail causes everyone to show what he really is. This is my experience of prison and prisoner and living in jail and cell during the last 14 years. I always loved to live as a typical moderated political, intellectual and social man and I have done as well. A liberal Human if specially wants to believe in liberal philosophizing, he should bear the competitors and antagonists and at the same time defend his thought basics. Performing this type of liberal traditions in social life and especially political structure is totally difficult. Some people suppose that liberalism and democracy is to take power themselves and their own party. Revolution of February 1979 (Bahman 57) and the events after that showed this thought is a mistake. Before everything, you should be a democrat in order to institute democracy structure, which we Iranian didn’t experience it while have assertion of that. The intellectual and challenging philosopher and Liberal must wish liberty for his rival and antagonist and live it in real. What we extremely need it and unfortunately it will be seen less. I support socialism because forming such thoughts will be possible only through social domain and believe that social values are not less than liberalism values. Living with moderate, liberty and democracy is nothing except to make worthy the social life and values. Fare and justice and tolerance will be meaningful in an objective basis and social life. Because of this social life, you will recognize the political, religious, economic and social interests of every one rather than yours and judge according to justice. Human ideally and in his mind is always a holy man. But a person will be examined through a society. Since society is the place of confliction between requests and contrast of interests and dialectic of methods. I consider absolutism and dogmatism are the enemies of liberty and justice. There is no difference if this dogmatism is the issue of political, party, tribal requests or ideas or the result of social requests and or individual tendencies and habits. I have a plenty of examples in this connection which will be explain later.
(4) Respecting the others’ belongings
I consider tolerance as the foundation of democracy and assume this tradition against absolutism and dogmatism. The point is that there are many factors which cause a society follow the tradition of tolerance or lack of tolerance. I’m not going to find the social-historical root of these reasons. But I state the result of both traditions that a moderate-centered society is a society which its sticking to its belongings is logical and aim to the results and interests. From a pragmatist point of view, if we consider that more liberty, democracy, justice, security, welfare and benefit are the required interests and results for a society; a moderate-centered society is the one ready to change and move in order to achieve these mentioned targets. This is the same democratic society. Since the social-historical structure and its organizing contents enjoy of a collective wisdom and are so flexible. The organizing contents and the organized whole has the specification of relativity and avoiding of individual and collective self-adoring. He accepts that may be his knowledge is not sufficient and or the others enjoy of truthfulness. This thought makes him to respect the others rather than his own individual and social …….. Opposite to this social and intellectual tradition, there are societies which principally are dogmatism, inflexible, absolute and despotic centered. The contents and generality of such societies used to think so if only their belongings are right, perfect and complete. They are self-adoring and don’t respect the others. Such dogmatism causes the contents and social groups of these societies to be also so selfish, undemocratic and inflexible. They won’t respect and worthy the others’ belongings and will follow covetousness, violence and fanaticism. They speak about democracy and civility but when it is going to give opportunity to the competitor or rival, they behave so stingy and intolerance unquestionably. Everybody suppose what he has or he thinks or act is a right action. So, it is a normal matter if everyone suppose he thinks right but the problem is that in an absolutism and dogmatism society, the contents or the whole system insists to this wrong tradition so if their belongings are the centre of truthfulness and only they have right. Impatience, violence, totalitarianism-orientation and fight instead of dialogue are the certain issues of such societies. Whenever we accepted the other have the same right as well as us and they may state or represent a part of truth, in that case we will be able to stop fighting to the other and finish our totality and we will learn how to respect the other’s request. I know it is a long path but if we want it will be achieved. This is the path which modern world has travelled that. Only it is needed to respect the others right and their belongings and requests then understand the world will be a garden of flowers with this less and lacks. I experienced in person and witnessed the positive results of such approach. Even with my jailer who principally is the enemy of my freedom, respected him and considered humanity values in my personal contacts and didn’t follow the usual norms, I have seen its positive social and individual effects, whether I have respected to my cell fellows requests and belongings from different groups. In my opinion, the future of Iran society needs tolerance, bear (tolerate) the rival and competitor and respecting to the other’s opinion and requests more than anything.
5 Democracy- Tolerance and forgiving
More than paying attention to mere theoretical discussions, I emphasize to talk about more objective matters and the affaires we Iranian are involved. It may talk a lot regarding dogmatism or its variant types and especially it has been spoken about religious and ideological dogmas and its harmful effects on government and society, it is told so more which may bother the reader. But I am going to talk about more simple matters and nevertheless the more important. Ask myself why we Iranian are so attracted to our “own” wish and viewpoint while we have less tolerance to the other’s wish and viewpoint in social and individual life? I don’t mean “own” merely as individual “own” and don’t degrade “the other” to this extent. And do not restrict this matter only to religious or political disputes. We even are the same in our family life or smaller communities. We do not tolerate, forgive or have patient at all regarding the other’s willing or preference or sensation. We make it so hard and have less flexibility. In one word, we are not democratic. Even we call some friends as a kidding “never mind democrat”, who tolerate more than the others. Of course it doesn’t mean that a minority of Iranian don’t have social and individual tolerance. There are some but I am talking about majority. It seems in social objectivity, we are not liberal or sociable. Don’t make a mistake! I don’t mean to be weak against oppression or violence or give up our idea and support opportunism or avoiding disputing, debating and challenging. I don’t mean this at all. I ask this question why we are impatient against the other one to this extent. If somebody makes a mistake, we will treat him so if he has committed the biggest sin or murder. This talk doesn’t refer to government or any party or special wing. I am talking to myself, my close friends, my fellows of the same thought, my comrades and generality of society and also democratic movements and especially secular- democracy-oriented. Closer and more clear than this? Believe it bothers me to see a less tolerance to the other one which it is a specific of the big family of my friends or comrades or society. I don’t suppose myself apart from criticism range of influence, although I always challenged with myself in order to keep my own far from impatience and lack of tolerance and forgiveness. I have been always in hard fight with myself and am still. Dispute and challenge are necessary and cause a social development. But this is except the less tolerance and lack of forgiveness. Some believe that this lack of forgiveness and intolerant and being dogma are related to the political-cultural history of Eastern societies whom were ruled by oppressive governments. Assuming this is true, why don’t we want to tolerate a little? In my opinion if we try to like and respect more each other, gradually we will be able to increase our tolerance capacity. I remember the late Ali Akbar Behmanesh, the lawyer of many political prisoners including me had a word which said: give, ask means respect if you wish to be respected. Forgive then others will forgive you. First grant something to the other and then make a request for something. Those who have lived in jail and prison cells can understand what I mean very well. It is talking about a dogmatic, less tolerance, solid and impatient general culture. Dear reader, I ask you a question: if the government change right today and it is going to rule the country with this social-cultural habit and disposition, from democracy point of view and not like some merely power seeking people and parties, will really our situation is better than today? I know very less people who will tolerate and show forgiveness when they confront their friend mistakes and his wrong deeds or when their rival ignores their right. They will treat their guilty friend and covetous rival as well as the enemy of freedom and democracy and justice. Let us be more kind and forgive each other and show more forgiveness and patient against the other, rival or opposite in order to develop democratic morals. In that case cultural, political, social and even economical development will be occurred. Remember that democracy-orientation is a virtue and this virtue will be achieved by establishing democratic culture.
translate by: Fereshteh Jalaei

۱۳۹۲ تیر ۲۹, شنبه

دموکراسی خواهی... حشمت اله طبرزدی


دموکراسی خواهی
.
نویسنده : حشمت اله طبرزدی
مدارا پایه ی دموکراسی خواهی است 1-
اگر بخواهیم دموکراسی خواه باشیم و دموکراسی را به معنای واقعی کلمه نهادینه کنیم باید مدارا را در خود به صورت فرهنگ در اوریم.
2- مدارا در برابر جزمیت گرایی.
در بخش اول گفتم "پایه ی دموکراسی مدارا است." در این جا توضیح می دهم مدارا با ایده ها ، خواسته ها ،رفتار ،و روش های مخالفین ، که پایه ی جامعه ی دموکراتیک و اخلاق افراد دموکرات است،در تضاد با هر نوع جزم اندیشی و مطلق گرایی است.دموکراسی در عمل ، چیزی جز موافقت عملی با این اموزه نیست.
3-علیه جزمیت گرایی خودم.
دموکراسی خواهی را نه همچون برخی فیلسوف های سیاسی که مسائل را ذهنی و انتزاعی برسی می کنند،بلکه واقع بینانه و امری عینی و ابژکتیو می بینم وان را در یک زمینه ی واقعی مورد برسی قرار می دهم.زندگی سیاسی ام از سال 1356 ان گاه که یک دانشجوی 18 ساله با ایده های انقلابی و احساسی بودم شروع شد. بنابراین چیزهای زیادی راتجربه کرده ام ، مطالب فراوانی خوانده ام و کارهای متفاوتی نیز انجام داده ام واز درست یا غلط ان درس اموخته و هیچ گاه درجا نزده ام. از انقلابی گری سال های 56-57 تا حضور در جنگ در سال های جنگ ایران و عراق و نیز همزمان دفاع جزم اندیشانه از نظام ایدیولوژیک مذهبی تا سال 73 و در جهتی مخالف، مبارزه ی پیگیر علیه ان و علیه گذشته ی خودم از 73 تا کنون ،همواره اموخته ام. برای این که اموختن بیش از هر چیز برایم ارزش داشته است.ضمن این که طی سال های 56تااواسط دهه ی 60 همواره در حوزه ی عقیدتی با ایدیولوژی های رقیب ایدیولوژی مورد نظر،در چالش فکری بوده ام و امور فکری بیش از عمل گرایی صرف برایم جاذبه داشته است. این دوره ی طولانی 35 ساله که مرحله ای از ان یعنی از 56تا 73 با اشتباه و رادیکالیزم مذهبی و مطلق اندیشی و جزم گرایی همراه بود، در مرحله ی بعد من را درمسیر اندیشه ی لیبرال-سوسیالیزم قرار داد.لیبرالیزم مورد نظر من به مفهوم دوستداری ازادی تا حد دفاع خردورزانه است. ان گونه که همه ی فیلسوف های لیبرال ان را تعریف می کنند. در این نوع ازادی خواهی،پیکار فکری و عملی با اندیشه ها و نظام ها و سنت های ضد ازادی ازایده های مورد پسند من است و به لحاظ اجتماعی،اعلامیه ی جهانی حقوق بشر را ملاک کار خود می دانم.اما در عین حال عادت کرده ام که با دیگران مدارا کنم و با جزمیت گرایی ها بستیزم، برای این که خود جزم گرایی را تجربه کرده ام و طعم تلخ و کشنده اش را چشیده ام.از مطلق گرایی و جزم اندیشی ام درس اموخته و به رواداری اجتماعی و اندیشه ی لیبرالی رسیده ام و تلفیق این دو با هم را لیبرال-سوسیالیزم نام نهاده ام. نمونه ی بارز زندگی ام به این لحاظ را می توانید از زندانیان سیاسی پرسش کنید. برای این که زندگی در زندان ،موجب می شود هر کس هر انچه هست را بروز دهد. این تجربه ی من از زندان و زندانی و زندگی در بند و سلول طی 14 سال گذشته است. همواره دوست داشته ام نمونه ای از مدارای سیاسی ،فکری و اجتماعی را زندگی کنم و چنین نیز کرده ام. انسان لیبرال به ویژه که بخواهد فلسفه ورزی لیبرالی داشته باشد می بایست رقبا و مخالفین را تحمل کند و در عین حال از مبانی فکری خود نیز دفاع نماید. به اجرا در اوردن این گونه سنت های لیبرالی در زندگی اجتماعی و به ویژه ساخت های سیاسی بسیار مشکل است.برخی ازادی خواهی و دموکراسی خواهی را فقط به قدرت رسیدن خود و دار و دسته ی خود می دانند. انقلاب بهمن 57 و حوادث پس از ان نشان داد که این اندیشه غلط است. پیش از هرچیز باید دموکرات باشی تا بتوانی ساخت دموکراتیک را نهادینه نمایی. چیزی که ما ایرانیان ان را تجربه نکرده ایم اما ادعای ان را داریم. روشنفکر و فیلسوف مبارز و لیبرال ما ،می بایست ازادی را برای رقیب و مخالف خود بخواهد و در عمل ان را زندگی کند. چیزی که به شدت نیازمند ان هستیم و متاسفانه کمتر دیده می شود. من به این جهت از سوسیالیز دفاع می کنم که شکل گیری این اندیشه ها را فقط در حوزه ی اجتماعی ممکن می دانم و ارزش های اجتماعی یا سوسیالیستی را کمتر از ارزش های لیبرالیستی نمی دانم. مدارا ، ازادی و دموکرات بودن را زندگی کردن،چیزی جز ارزش دادن به زندگی اجتماعی و ارزش های سوسیالیستی نیست.انصاف و عدالت و رواداری در یک زمینه ی عینی و زیست اجتماعی است که مفهوم پیدا می کند.برای این که در این زیست سوسیال است که حاضری منافع سیاسی،عقیدتی،اقتصادی و اجتماعی هرکس جز خود را نیز به رسمیت بشناسی و بر پایه ی انصاف داوری کنی. انسان در حالت ایده ال و در ذهنیت خودش ،همواره یک قدیس است.اما فرد در اجتماع است که به ازمون گذاشته می شود. برای این که اجتماع محل برخورد خواسته ها و تضاد منافع و دیالکتیک روش ها است.مطلق اندیشی و جزمیت گرایی را دشمن ازادی و عدالت می دانم. تفاوتی ندارد که این جزم ها ناشی از عقیده یا خواست های سیاسی و حزبی و طایفه ای باشد یا ناشی از خواست های اجتماعی و یا گرایش های فردی و خصلتی. در این زمینه نمونه های فراوانی دارم که اگر توفیق یار بود شرح و نقد خواهم کرد.
(4) احترام به داشته های دیگران
پایه ی دموکراسی خواهی را در رواداری دانستم و این سنت را در برابر مطلق اندیشی و جزمگرایی فرض نمودم.نکته این است که عوامل زیادی موجب می شود،جامعه ای از سنت رواداری یا سنت عدم رواداری پیروی نماید. در این جا به دنبال این نیستم که این علت ها را ریشه یابی تاریخی_اجتماعی کنم.اما نتیجه ی هر دو سنت را این گونه ارایه می دهم که جامعه ی مدارا محور، جامعه ای است که چسبندگی اش به داشته های خود معقول و معطوف به نتایج و مصالح است.از دیدگاه پراگماتیستی،اگر مصالح و نتایج مورد نظر برای جامعه ای را ازادی،دموکراسی،عدالت،امنیت و رفاه و سود بیشتر بدانیم،یک جامعه ی اهل مدارا ،جامعه ای است که برای رسیدن به این اهداف،حاضر به تغییر و حرکت است. این همان جامعه ای است که می تواند دموکرات باشد. برای این که ساخت تاریخی-اجتماعی و نیرو های تشکیل دهنده اش از خرد جمعی برخوردار بوده و بسیار منعطف است. اجزای تشکیل دهنده و کل تشکیل یافته ،دارای ویژگی نسبیت انگاری و پرهیز از، خودشیفتگی فردی و جمعی است. می پذیرد که ممکن است داشته های او کامل نبوده و یا این که دیگران نیز بهره ای از حق و حقیقت داشته باشند. همین سنت فکری موجب می شود تا برای دیگرانی جز خود فردی و اجتماعی اش احترام قایل باشد. در نقطه ی مقابل چنین سنت فکری و اجتماعی،جامعه هایی قرار دارند که اصولا متصلب یا غیر منعطف،مطلق اندیش و استبداد محور هستند. اجزا و کلیت چنین جامعه هایی عادت کرده بیندیشند که گویا تنها داشته های ان ها است که حقانی،درست و کامل است. خودشیفته اند و برای دیگران احترامی قایل نیستند. چنین جزم باوری ها، موجب می شود تا اجزا و گروههای اجتماعی تشکیل دهنده ی چنین جامعه هایی نیز بسیا رخودخواه،و غیر دموکرات و غیر منعطف باشند. برای داشته های دیگران احترام و ارزشی قایل نباشند و زیاده خواهی و خشونت گرایی و تعصب ورزی را پیشه ی خود سازند. این ها دم از دموکراسی و مردم گرایی زده اما در زمانی که قرار باشد جایی برای رقیب یا مخالف باز کنند، ان چنان گرفتار خست و کم تحملی می شوند که نگو و نپرس.هر کس گمان می کند انچه خود دارد یا خود می اندیشد یا خود عمل می کند،امری درست است. بسیار خوب،این البته امری طبیعی است که هر کس گمان کند درست می اندیشد، اما ایراد این است که در جامعه ی مطلق گرا و جزم اندیش،اجزا یا کلیت بر این سنت ناروا پا می فشارند که انگار داشته های انان محور حق است و فقط ان ها حق دارند. ناشکیبایی،خشونت،تمامیت خواهی و ستیز به جای دیالوگ ،از نتایج قطعی چنین جامعه هایی است.هر گاه پذیرفتیم که دیگران نیز به اندازه ی ما حق دارند و ممکن است انان نیز بخشی از حقیقت را بیان یا نمایندگی کنند ،در ان صورت دست از ستیز با دیگری و تمامیت خواهی بر خواهیم داشت و یاد خواهیم گرفت که به خواست دیگران نیز احترام بگذاریم. می دانم مسیری طولانی است اما اگر بخواهیم قابل وصول است. این همان راهی است که دنیای مدرن طی کرده است.فقط نیاز است کمی برای دیگران حق و برای خواسته و داشته هایشان احترام قائل باشیم تا دریابیم که با همین کم ها، دنیا گل می شود. من در تجربه ی شخصی و گروهی ام اثار مثبت چنین رویکردی را دیده ام.حتا ان جا که با زندان بانم که علی الاصول دشمن ازادی ام شمرده می شود با دیده ی احترام نگریسته و در برخورد شخصی به ارزش های انسان مدارانه دست اویخته و از نرم های معمول پیروی نکرده ام، اثار مثبت فردی و اجتماعی اش را دیده ام. چه رسد که به خواست و داشته های همبندی هایم از گروه های متفاوت احترام گذاشته ام .از دیدگاه من جامعه ی اینده ی ایران بیش از هر چیز به رواداری،تحمل رقیب و مخالف و احترام به نظرات و خواسته های دیگری نیاز مند است.
دموکراسی -(5) --گذشت و مدارا-.
بیش از ان که به سمت مباحث صرفا تئوریک بروم تاکید دارم تا در مورد مسائل عینی تر و اموری که ما ایرانیان با ان دست و پنجه نرم می کنیم سخن بگویم.در باره ی دگماتیزم یا جزم های گوناگون می شود بسیار داد سخن دادو به ویژه در مورد جزم های دینی و ایدئلوژیک و تاثیر مخرب ان بر حکومت و اجتماع خیلی سخن گفته شده است. حتا به حد اشباع رسیده و ممکن است خواننده را برنجاند. اما من می خواهم از امور ساده تر و در عین حال مهمتر بگویم. از خود بپرسم که ،چرا ما ایرانیان تا این اندازه شیفته ی خواست و نظر "خود" بوده اما در برابر خواست و نظر "دیگری"در زندگی فردی و اجتماعی کم تحمل هستیم؟ "خود"را صرفا خود فردی معنا نمی کنم و "دیگری" را نیز به این حدود،تنزل نمی دهم.واین امر را فقط به اختلافات سیاسی یا عقیدتی محدود نمی سازم. حتا در زندگی خانوادگی یا اجتماع های کوچک تر نیز همین گونه هستیم. اصلا اهل مدارا یا گذشت یا شکیبایی در برابر میل یا ترجیح و یا ذایقه ی دیگری نیستیم. سخت گیری می کنیم ودارای انعطاف پذیری کمی هستیم. در یک کلام ،دموکرات نیستیم.حتا برخی از دوستانی که بیش از دیگران اهل مدارا هستند را به طنز،بی خیال دموکرات می نامیم!البته نه این که اقلیتی از ما ایرانیان اهل گذشت و مدارای فردی و اجتماعی نباشند.هستند اما سخن من در مورد اکثریت است.به نظر می رسد در عینیت اجتماعی، اساسا لیبرال منش یا اهل سازش نباشیم. اشتباه نشود منظورم این نیست که در برابر ظلم یا زور کوتاه بیاییم. یا از عقیده ی خود دست بکشیم و طرفدار حزب باد باشیم یا این که از اختلاف و جدل و چالش بپرهیزیم. اصلا چنین منظوری ندارم.پرسش من این است که چرا در برابر دیگری تا این اندازه نا شکیبا هستیم. اگر کسی اشتباه کند ان گونه برخورد می کنیم که انگار بزرگترین گناه یا جرم را مرتکب شده است.این حرفی که می زنم به حکومت یا حزب یا جناح خاصی مرجوع نیست. من با خودم با دوستان نزدیک خودم با همفکران خودم با همرزمان خودم و احاد اجتماع و نیز جریانات دموکراسی خواه و به ویژه سکولار -دموکراسی خواه حرف می زنم. از این نزدیک تر و روشن تر؟باور کنید یکی از اموری که در سطح خانواده ی بزرگ از دوستان همرزم یا همبند یا اجتماع ،من را رنج می دهد این است که تحمل پذیری در برابر دیگری را کم دیده ام. خودم را نیز بیرون از دایره ی نقد نمی گذارم، اگرچه همواره سعی کرده ام با چالش جدی با خود، از کم شکیبایی و عدم مدارا و گذشت،فاصله بگیرم. با خود در جنگ سختی بوده و هستم. اختلاف و چالش امری ضروری و مورد پیشرفت اجتماعی است. ولی این امر غیر از کم تحملی و گذشت ناپذیر بودن است. برخی معتقدند این گذشت نداشتن و تحمل پذیر نبودن و دگم بودن ،به تاریخ فرهنگی-سیاسی جامعه های شرقی مربوط است که همواره زیر ستم حکومتی بوده اند. به فرض که چنین چیزی صحت داشته باشد، چرا نمی خواهیم کمی منعطف باشیم؟ به نظر من اگر سعی کنیم همدیگر را بیشتر دوست داشته باشیم و برای همدیگر احترام بیشتری قایل باشیم به مرور خواهیم توانست،ظرفیت مدارا و تحمل دیگری در خود را بالا ببریم. یادم هست زنده یاد علی اکبر بهمنش وکیل بسیاری از زندانیان سیاسی از جمله من ،در این امور اموزه ای داشت. می گفت: بده،بخواه. یعنی احترام کن تا احترامت کنند.گذشت داشته باش تا بر تو بگذرند.چیزی به دیگری بده و ان گاه چیزی از او بخواه. ان هایی که در زندان ها و در بند های سیاسی زندگی کرده اند به خوبی این حرف من را درک می کنند. این جا سخن از یک فرهنگ عمومی متصلب ،کم گذشت و جامد و نا شکیبا است. من از شما خواننده ی عزیز پرسش می کنم: اگر همین امروز حکومت تغییر کرد و قرار شد ما با همین خلق و خوی فرهنگی-اجتماعی ،مملکت را اداره کنیم،- از دیدگاه دموکراسی خواهانه و نه همچون برخی افراد و احزاب،صرفا قدرت طلبانه،- به راستی وضع ما از امروز بهتر خواهد بود؟کمتر ادم هایی را سراغ دارم که ان گاه که در برابر افکار و رفتار اشتباه دوست خود قرار می گیرند یا رقیب ان ها حقشان را ندیده می گیرد به مدارا و گذشت متوسل شوند. با رفیق خاطی و رقیب زیاده خواه ،ان گونه بر خورد می کنند که با دشمن ازادی و دموکراسی و عدالت طلبی ،برخورد می کنند. بیایید با هم مهربان تر و با گذشت تر باشیم و در برابر دیگری، رقیب و مخالف خود ،با شکیبایی و گذشت بیشتر برخورد کنیم تا زمینه های اخلاق دموکراتیک را در بین خود گسترش بدهیم.در ان صورت است که رشد فرهنگی،سیاسی ،اجتماعی و حتا اقتصادی بالیدن خواهد گرفت.یادمان باشد که دموکراسی خواهی یک فضیلت است و این فضیلت با نهادینه شدن فرهنگ دموکراسی خواهی به دست می اید.
five first sections of democracy :
Author: Heshmat Tabarzadi
1- The tolerance is base of democracy.
IF we want to be democrat and institutionalized literally democracy, should to make tolerance as a culture in ourselves.
>2-tolerance aginst dogmatism.
In first section it was told:" the base of democracy is tolerance " and here would explain that, tolerate ideas ,demands, behaviors and methods of opponents, that is the ground of democratic society and morality of democratic men, is antonym with any dogmatic and absolutism. Democracy in experience is nothing, but accepting this idea in practice.
3- Against my dogmatic idealism.
Not like some political philosophers who deal with matters in theoretical and imaginary way, but I consider democracy in objective and sensible way and study that in real. My political life started 1977 (1356) when I was an 18 years old student with revolutionary and emotional ideas. I have read and done so many different works, therefore I have experienced a lot of things and learnt from my triumphs and mistake and never being stopped. I always learnt from revolutionary years of 1977-1978 (1356-57) till joining Iran and Iraq war and at the same time dogmatic defending the religious ideology regime until 1994 (1373), since then I have started fighting in opposite direction against the regime and my past from 1994 (1373) until present, because learning has been most valuable thing in my life. As during the years 1977 (1356) to mid 80’s (1360’s) on ideological platform, I always been in conflict with other rival Ideologies against my own and mental affairs was more interesting to me than mere objective actions. This long term period of 35 years means from 1977 until 1994, which a part of that was a mistake and accompanied by religious radicalism, absolutism and dogmatism, put me in the path of liberal- socialism thoughts in the next stage. Liberalism from my point of view is to like liberty up to intellectual defending; the same that all the liberal philosophers define it. In this type of liberalism, subjective and objective and real battle with anti-liberal thoughts, regimes and traditions are my interesting ideas and from social point of view, I follow International Human Right statement as main criteria for my political activities. But I also used to moderate with others and fight with dogmatism, as I experienced dogmatism and its bitter and fatal taste. I learnt from dogmatism and absolutism and achieved liberal thoughts and social tolerance and I called the combination of these two liberal- socialism. The best sample of my life can be asked from political prisoners as living in jail causes everyone to show what he really is. This is my experience of prison and prisoner and living in jail and cell during the last 14 years. I always loved to live as a typical moderated political, intellectual and social man and I have done as well. A liberal Human if specially wants to believe in liberal philosophizing, he should bear the competitors and antagonists and at the same time defend his thought basics. Performing this type of liberal traditions in social life and especially political structure is totally difficult. Some people suppose that liberalism and democracy is to take power themselves and their own party. Revolution of February 1979 (Bahman 57) and the events after that showed this thought is a mistake. Before everything, you should be a democrat in order to institute democracy structure, which we Iranian didn’t experience it while have assertion of that. The intellectual and challenging philosopher and Liberal must wish liberty for his rival and antagonist and live it in real. What we extremely need it and unfortunately it will be seen less. I support socialism because forming such thoughts will be possible only through social domain and believe that social values are not less than liberalism values. Living with moderate, liberty and democracy is nothing except to make worthy the social life and values. Fare and justice and tolerance will be meaningful in an objective basis and social life. Because of this social life, you will recognize the political, religious, economic and social interests of every one rather than yours and judge according to justice. Human ideally and in his mind is always a holy man. But a person will be examined through a society. Since society is the place of confliction between requests and contrast of interests and dialectic of methods. I consider absolutism and dogmatism are the enemies of liberty and justice. There is no difference if this dogmatism is the issue of political, party, tribal requests or ideas or the result of social requests and or individual tendencies and habits. I have a plenty of examples in this connection which will be explain later.
(4) Respecting the others’ belongings
I consider tolerance as the foundation of democracy and assume this tradition against absolutism and dogmatism. The point is that there are many factors which cause a society follow the tradition of tolerance or lack of tolerance. I’m not going to find the social-historical root of these reasons. But I state the result of both traditions that a moderate-centered society is a society which its sticking to its belongings is logical and aim to the results and interests. From a pragmatist point of view, if we consider that more liberty, democracy, justice, security, welfare and benefit are the required interests and results for a society; a moderate-centered society is the one ready to change and move in order to achieve these mentioned targets. This is the same democratic society. Since the social-historical structure and its organizing contents enjoy of a collective wisdom and are so flexible. The organizing contents and the organized whole has the specification of relativity and avoiding of individual and collective self-adoring. He accepts that may be his knowledge is not sufficient and or the others enjoy of truthfulness. This thought makes him to respect the others rather than his own individual and social …….. Opposite to this social and intellectual tradition, there are societies which principally are dogmatism, inflexible, absolute and despotic centered. The contents and generality of such societies used to think so if only their belongings are right, perfect and complete. They are self-adoring and don’t respect the others. Such dogmatism causes the contents and social groups of these societies to be also so selfish, undemocratic and inflexible. They won’t respect and worthy the others’ belongings and will follow covetousness, violence and fanaticism. They speak about democracy and civility but when it is going to give opportunity to the competitor or rival, they behave so stingy and intolerance unquestionably. Everybody suppose what he has or he thinks or act is a right action. So, it is a normal matter if everyone suppose he thinks right but the problem is that in an absolutism and dogmatism society, the contents or the whole system insists to this wrong tradition so if their belongings are the centre of truthfulness and only they have right. Impatience, violence, totalitarianism-orientation and fight instead of dialogue are the certain issues of such societies. Whenever we accepted the other have the same right as well as us and they may state or represent a part of truth, in that case we will be able to stop fighting to the other and finish our totality and we will learn how to respect the other’s request. I know it is a long path but if we want it will be achieved. This is the path which modern world has travelled that. Only it is needed to respect the others right and their belongings and requests then understand the world will be a garden of flowers with this less and lacks. I experienced in person and witnessed the positive results of such approach. Even with my jailer who principally is the enemy of my freedom, respected him and considered humanity values in my personal contacts and didn’t follow the usual norms, I have seen its positive social and individual effects, whether I have respected to my cell fellows requests and belongings from different groups. In my opinion, the future of Iran society needs tolerance, bear (tolerate) the rival and competitor and respecting to the other’s opinion and requests more than anything.
5 Democracy- Tolerance and forgiving
More than paying attention to mere theoretical discussions, I emphasize to talk about more objective matters and the affaires we Iranian are involved. It may talk a lot regarding dogmatism or its variant types and especially it has been spoken about religious and ideological dogmas and its harmful effects on government and society, it is told so more which may bother the reader. But I am going to talk about more simple matters and nevertheless the more important. Ask myself why we Iranian are so attracted to our “own” wish and viewpoint while we have less tolerance to the other’s wish and viewpoint in social and individual life? I don’t mean “own” merely as individual “own” and don’t degrade “the other” to this extent. And do not restrict this matter only to religious or political disputes. We even are the same in our family life or smaller communities. We do not tolerate, forgive or have patient at all regarding the other’s willing or preference or sensation. We make it so hard and have less flexibility. In one word, we are not democratic. Even we call some friends as a kidding “never mind democrat”, who tolerate more than the others. Of course it doesn’t mean that a minority of Iranian don’t have social and individual tolerance. There are some but I am talking about majority. It seems in social objectivity, we are not liberal or sociable. Don’t make a mistake! I don’t mean to be weak against oppression or violence or give up our idea and support opportunism or avoiding disputing, debating and challenging. I don’t mean this at all. I ask this question why we are impatient against the other one to this extent. If somebody makes a mistake, we will treat him so if he has committed the biggest sin or murder. This talk doesn’t refer to government or any party or special wing. I am talking to myself, my close friends, my fellows of the same thought, my comrades and generality of society and also democratic movements and especially secular- democracy-oriented. Closer and more clear than this? Believe it bothers me to see a less tolerance to the other one which it is a specific of the big family of my friends or comrades or society. I don’t suppose myself apart from criticism range of influence, although I always challenged with myself in order to keep my own far from impatience and lack of tolerance and forgiveness. I have been always in hard fight with myself and am still. Dispute and challenge are necessary and cause a social development. But this is except the less tolerance and lack of forgiveness. Some believe that this lack of forgiveness and intolerant and being dogma are related to the political-cultural history of Eastern societies whom were ruled by oppressive governments. Assuming this is true, why don’t we want to tolerate a little? In my opinion if we try to like and respect more each other, gradually we will be able to increase our tolerance capacity. I remember the late Ali Akbar Behmanesh, the lawyer of many political prisoners including me had a word which said: give, ask means respect if you wish to be respected. Forgive then others will forgive you. First grant something to the other and then make a request for something. Those who have lived in jail and prison cells can understand what I mean very well. It is talking about a dogmatic, less tolerance, solid and impatient general culture. Dear reader, I ask you a question: if the government change right today and it is going to rule the country with this social-cultural habit and disposition, from democracy point of view and not like some merely power seeking people and parties, will really our situation is better than today? I know very less people who will tolerate and show forgiveness when they confront their friend mistakes and his wrong deeds or when their rival ignores their right. They will treat their guilty friend and covetous rival as well as the enemy of freedom and democracy and justice. Let us be more kind and forgive each other and show more forgiveness and patient against the other, rival or opposite in order to develop democratic morals. In that case cultural, political, social and even economical development will be occurred. Remember that democracy-orientation is a virtue and this virtue will be achieved by establishing democratic culture.
translate by: Fereshteh Jalaei

بیانیه ی ساختار سیاسی اینده ی ایران: فروردین 1378

(جمهوری ازاد): راه حلی برای ساختار سیاسی ایران در اولین قسمت از گزارش تحلیل گونه که تحت عنوان " سخنی با انصار، ناگفته های انقلاب " منتشر شد بخشی از تاریخ سیاسی 20 سال اخیر را به نقد کشاندیم . در این نوشتار که قسمت دوم از آن تحلیل به حساب می آید تلاش خواهیم کرد با شفافیت نمایان تری ،گذسته را به بوته ی نقد سیاسی بکشانیم و در عین حال راه حل هایی از سر صدق برای ساختار سیاسی ایران ارائه دهیم. امید است مورد توجه دست اندرکاران امور مملکت و فعالان صحنه ی فرهنگ و سیاست قرار بگیرد. در تحلیل قبل، نگاه ما به مسائل، یک نگاه از دریچه بیان گذشته سیاسی خود بود. این شماره قراراست مصلحت های کلی تری را ببینیم و با چنین نگرشی از گذشته چراغی برای آینده به دست دهیم. در گزارش تحلیل گونه ی قبل، بر این واقعیت تاکید کردیم که انقلاب اسلامی 22 بهمن 1357 یک گام ملت ایران به پیش بود ، زیرا ساختار سیاسی و بافت حکومت ، (یک نوع )سلطنت مطلقه فردی (بود که ) بر ایران حکومت داشت. این ساختار سیاسی علاوه بر خسارتهای جبران ناپذیر که بر فرهنگ و اقتصاد کشور وارد ساخت ،موجب شده بود تا شاه تلاش کند از طریق نیروهای امنیتی – انتظامی – نظامی ، همه ی مردم را کنترل کند تا جزیره ثبات مورد نظر شاه – آمریکا ، صدمه نبیند. در واقع همه ی امکانات کشور باید به کار گرفته می شد تا یک بافت انحصاری و خانوادگی که از حمایت آمریکا نیز برخوردار بود ، بر قرار بماند تا هم سلطنت پایدار باشد و هم از دریچه سلطنت مطلقه فردی ، منافع غرب و خصوصا آمریکا در منطقه ی مهم خلیج فارس و خاورمیانه تأمین شود. آمریکا سلطنت را حمایت می کرد تا در رقابت های بلوک غرب با شرق و حتی در محدوده ی گسترده تر، منافعش تأمین شود. شاه نیز از منافع بلوک غرب دفاع می کرد تا حمایت های آمریکا برای تداوم سلطنت مطلقه را با خود داشته باشد زیرا اگر حمایت آمریکا برداشته می شد ، دستگاه سلطنت مطلقه حریف مردم ایران نبود. مردم ،رفاه ، آزادی ، عدالت ، تساوی ، رشد ، توسعه ، عزت اسلامی و استقلال ملی را خواستار بودند ،اما ساختار سیاسی حاکم بر ایران عملکردی را بروز می داد که نمی توانست خواسته های ملی را تأمین کند. البته چالش قدرت در ایران یک چالش دائمی بوده است اما از دوران مشروطیت، این امر، به صورت جدال شفاف بین مردم و سلطنت درآمد. در مشروطیت همه ی تلاش مشروطه خواهان براین بود که مردم را در حکومت و اداره ی کشور سهیم کنند. این مهم نیز از طریق کاهش سهم شاه و سلطنت امکان پذیر بود، زیرا دو مملکت و دو قدرت نبود، بلکه یک قدرت و یک مملکت بود که به صورت انحصاری و استبدادی در ید قدرت مطلقه ی خانواده ی سلطنت در آمده بود. به هر میزانی که بر سهم مردم از شرکت در قدرت افزوده می شد لازم بود از کفه ی دیگر یعنی سهم سلطنت کاسته شود تا نوعی توازن برقرار شود. مشروطه خواهان توانستند خاندان سلطنت و شخص شاه را قانع کنند که صلاح ملک و مملکت و سلطنت بر این است که همه ی امور بر پایه ی اراده ملت از طریق قانون اساسی مشروط شود. این پیشرفت خوبی بود و شاه نیز پذیرفت اما ادامه نیافت . علل و عوامل فراوان از داخل و خارج کشور دست به دست هم داد تا مشروطیت ادامه نیابد اما کودتای رضا خان تیر خلاصی بر پروسه ی قانونگرایی و مشروطیت در ایران بود. بعد ازشهریور 1320 و خروج اجباری و ذلت بار رضا خان از ایران وضعیتی در کشور به وجود آمد که مشروطه خواهان و قانونگرایان را کمک کرد تا بار دیگر خواسته های ملی و مردمی را بر اراده ی شاه و حامیان استعماری او تحمیل کنند. نهضت ملی دکتر مصدق وجه بارز این تلاش جدید نخبگان سیاسی ایران به حساب می آید. اگر چه در دوران دیکتاتوری مطلق رضاخان، مبارزات افراد ملی همچون مدرس خط اثر چالش بین ملت و سلطنت را پی می گرفت و در دوران سلطنت شاه جوان نیز همه ی نیروهای ملی و مذهبی و مبارز(آما) غیر ملی و غیر مذهبی، که مشخصا رهبری نیروهای مذهبی را آیه الله کاشانی به عهده داشت و دکتر مصدق نیز نهضت ملی را رهبری می کرد و حزب توده طیف مبارزین خارج از نفوذ رهبران ملی و مذهبی را در بر می گرفت،(خط مبارزه را پیش گرفتند) اما در هر حال حاصل همه ی تلاش ها این بود که شاه سلطنت کند و دولت بتواند در چارچوب قانون به وظایف ملی و مردمی خو بپردازد. در واقع نهضت ملی دکتر مصدق که توانسته بود همه گرایش ها را در درون خود جا دهد و حاصل آن ملی کردن نفت و بعد هم تشکیل یک دولت ملی و مردمی بود ، گام دومی بود که در طول صد سال اخیر مردم ایران را درسرنوشت خود دخالت می داد و قدرت های مطلق خواه و فردی یا خانوادگی را در چارچوب قانون محدود و محصور می نمود .تلاش نیروهای ملی و مذهبی از داخل با مخالفت جدی محافل نزدیک به سلطنت مطلقه رو برو بود و از بیرون زیر فشار فراوان کشورهایی چون آمریکا، انگلیس و روس (شوروی آن زمان ) و اذناب داخلی آنان ... و سایر افراد وابسته بود . حاصل این چالش جدی بین مردم و دستگاه سلطنت مطلقه با پا در میانی آمریکا به نفع سلطنت و کودتای آمریکایی 28 مرداد سال 32 به سود سلطنت مطلقه و استبداد شاهی پایان گرفت . فاصله زمانی سال 32 تا قیام روحانیت به رهبری امام خمینی در سال 42 ،دهه یاس و ناامیدی نمایندگان تفکر مردم سالاری و قانون گرایی به حساب می آید . در طول این یک دهه،(تقریبا) همه ی صدا ها در گلو خفه شده بود . رهبران ملی مثل مرحوم دکتر مصدق ، مرحوم آیت الله طالقانی ، مرحوم مهندس بازرگان و دهها شخصیت ملی – مذهبی و (نیرو های چپ ومستقل) در تبعید یا کنج زندان ها به سر می بردند. در عین حال دستگاه سلطنت مورد حمایت آمریکا، تلاش(می) کرد روابط خود را با نهاد رسمی روحانیت از جمله زعیم حوزه ها یعنی مرحوم آیت الله بروجردی حفظ کند . بعد از فوت آیت االله بروجردی ، زمینه برای تقویت امام خمینی ( ره ) مهیا شد و امام نیز از نارضایتی هایی که به دلیل تصویب لایحه کا پیتولاسیون یا انجمن های ایالتی و ولایتی و سایر عملکردهای دستگاه سلطنت مطلقه وابسته به آمریکا به وجود آمده بود، کمال بهره سیاسی را برده وبه مخالفت جدی با شاه و آمریکا برخاست و با به صحنه کشانیدن روحانیون در صحنه سیاست قیام 15خرداد 42 را پایه گذاری کرد. قیام سال 42 تلاش سومی بود که نیروهای مردمی را در مقابل دستگاه سلطنت قرار می داد اما این حرکت با دو حرکت قبلی یعنی انقلاب مشروطیت و نهضت ملی تفاوتهای فراوانی داشت . در دو انقلاب یا حرکت قبل ،اگر چه عناصر موثری از روحانیت در سطح مرجعیت یا نزدیک به آن در رهبری مردم نقش موثر داشتند ،اما نهاد حوزه یا روحانیت به عنوان یک دستگاه رسمی دینی حضور نداشتند، بلکه رهبری حرکت به دست عناصری از روشنفکران بود که در تلاش بودند، قانون گرایی و دولت مدرن را به درون حاکمیت بکشاندند. در واقع در سنت سیاسی دو انقلاب قبل از انقلاب سوم ، نوعی از تسامح سیاسی مشاهده می شد که تلاش می کرد با محدودیت و مشروط ساختن قدرت شاه و سلطنت مطلقه در عین حفظ آن ، نوعی ازدمکراسی و مردمسالاری بر کشور حاکم کند . حرکت سوم یعنی قیام سال 42 با صراحت علیه شاه و سلطنت موضع گیری کرد و خواهان تغییر اصولی ساختار سیاسی حاکم بر کشور شد. بعدا و از طریق تدوین برنامه های کلی حکومت آینده از طریق امام در عراق که در قالب درسهایی تحت عنوان "ولایت فقیه" مطرح شد تا اندازه ای معلوم گردید شخص امام با همکاری برخی روحانیون که اکثرا از شاگردان او از جمله آیه الله منتظری ، آیه الله بهشتی ، آیه الله هاشمی رفسنجانی، ایه الله خامنه ای ، آیه الله مفتح،( ایه اله غفاری،ایه ایه سعیدی،ایه اله مهدوی کنی) و دهها شخصیت روحانی و مبارز بودند ، در صدد هستند تا ساختار سیاسی جدیدی تحت عنوان "حکومت اسلامی" را جایگزین سلطنت مطلقه ی شاهنشاهی کنند. به بیان دیگر دموکراسی یا نظام مدنی مورد نظر مشروطه خواهان و بعد، مرحوم دکتر مصدق و سایر رهبران مذهبی در نهضت ملی که با دخالتهای کشورهای بیگانه به شکست منجر شده بود، جای خود را به یک نوع خاص از حاکمیت دینی یعنی ولایت فقیه می داد. در مقام مقایسه سه نمونه یا سه مدل از حاکمیت در صد سال گذشته در ایران ارائه شد یا به اجرا در آمد. مدل سلطنت مطلقه که ا ز سوی خارجی ها حمایت شد . نظام مردم سالاری که از سوی مشروطه خواهان و بعد شخصیتهای ملی- مذهبی ارائه گردید و نظام ولایت فقیه (که بعدا به ولایت مطلقه فقیه یا فردی تغییر ماهیت داد) که از سوی روحانیت و شخص امام پیشنهاد شد و به اجرا در آمد که هنوز هم تداوم دارد. سلطنت مطلقه امتحان خود را داد و اگر حمایت بیگانگان نبود، به هیچ وجه قابل دوام نیز نبود. مشروطه و مردم سالاری با حفظ دستگاه سلطنت و شاه نیز نتوانست دوام بیاورد زیرا درنهایت این شاه بود که با تکیه بر قدرت اربابان خارجی، معادله را به نفع سلطنت مطلقه تغییر می داد. ولایت مطلقه فردی نزدیک به بیست سال است که تداوم یافته و اینک در پیش روی ماست. در عین حال لازم است نگاهی به خواست مردم در گذشته و حال داشته باشیم تا معلوم شود آیا حکومت ولایت مطلقه فردی تا چه اندازه با خواست مردم سازگار بوده و در آینده چه وضعیتی در پیش رو خواهیم داشت. باید این منطق بررسی شود که آیا نفی حکومت سلطنت مطلقه فردی و ناکامی مشروطیت و مردم سالاری با حفظ سلطنت در چارچوب قانون از سوی مردم به این معنا بوده است که مردم خواهان ولایت مطلقه فردی بوده اند یا خواست مردم چیز دیگری بوده اما رهبران انقلاب تئوری مورد نظر خود را جایگزین خواست مردم کرده اند. در عین حال باید معلوم شود آیا عدم موافقت اکثریت قاطع ملت با ولایت مطلقه فردی- کما اینکه در انتخابات دوم خرداد 76 و تحولات بعد از آن این حقیقت به اثبات رسیده است- به معنای برگشت به حکومت مشروطه یا آن چیزی است که نیروی های معروف به ملی-مذهبی در دوران مرحوم دکتر مصدق مطرح کرده اند، می باشد یا احیانا راه حل جدیدتری در پیش روی مردم قرار دارد؟ حکومت سلطنت مطلقه در ایران با شکست قطعی مواجه شد. شکست سلطنت مطلقه بیش از هر چیز در آینه ای قابل رویت بود که عملکرد آن در زمینه های سیاست خارجی، اقتصاد، فرهنگ، علم و تکنولوژی و حتی امور اخلاقی بر جای گذاشته بود. سلطنت مشروطه با مردم سالاری و قانون گرایی با حفظ تاج و تخت نیز ناکارآمدی خود را نشان داد اگر چه در پس آن یک نیت خیر خواهانه یا یک تدبیر خاص قرار داشت (فرایند تبدیل حکومت های مشروطه به مطلقه در ایران) . شاه و آمریکا مردم را تحقیر کرده بودند و نفس مبارزان و اصلاح طلبان و انقلابیون را گرفته بودند،قیام امام و مردم این فضای ذلت بار و خفقان آور را شکست ، اگر چه این قیام بعد از 15 سال یعنی در 22 بهمن 1357 نتیجه داد . قاطبه ی ملت ایران دارای خواسته های مشروعی بودند که توسط شاه و حامیان او سرکوب شده بود.استقلال از بیگانگان ، آزادی از استبداد شاهی و عدالت و رفاه و تساوی و اخلاق و معنویت از خواسته های اصولی یک ملت عقب نگه داشته شده ، فقیر و تحقیر شده بود. مردم این خواسته های خود را در شعارهای انقلابیون که از درون دانشگاهها برخاسته بودند یا از درون حوزه ها جوشیده بودند و یا در زندانها و تبعیدگاهها به سر می بردند، دیدند و به همین دلیل از پیر و جوان و زن و مرد و مسلمان و اهل کتاب و ملی و حتی مارکسیست و سایرگرایش ها و سلیقه ها به گرد امام جمع شدند. قاطبه ملت و حتی گروهها و احزاب سیاسی بیش از آنکه به شکل حاکمیت توجه کنند به دنبال محتوایی بودند که خواسته های آنها تحقق بیابد. طرح جمهوری اسلامی از آنجا که شکل جمهوری را تداعی می کرد که در تمام کشورهای آزاد معمول است و از سوی دیگر محتوای اسلامی را تداعی می نمود که تساوی ، عدالت ، آزادی ، رعایت حقوق شهروندان را بیان می کرد تا حاکمیت یک فرد یا صنف خاص را (بیان کند)مورد استقبال همگان قرار گرفت. بنابراین باید بپذیرند که در ذهن قاطبه ی ملت و احزاب سیاسی از ملی ، مذهبی و غیر مذهبی ،یک مفهوم عام از اسلام گرایی که حاصل جمع یا در برگیرنده ی همه نیکی ها ست وجود داشت و به همین دلیل نیز با حسن نیت از این نظریه استقبال کردند . به هیچ وجه خواسته ی آنها از جمهوری اسلامی ، حکومت مطلقه ولی فقیه یا حاکمیت یک صنف یا گرایش خاص نبود، بلکه هیچ بحثی از ولایت فقیه در بین مردم و مبارزان – غیر از افراد خاص – وجود نداشت. حتی در پیش نویس قانون اساسی که به تأئید امام نیز رسیده بود ،حرفی از ولایت فقیه یا ولایت مطلقه ی فردی به میان نیامده بود . فقط در بازنگری قانون اساسی بود که از طریق حزب زحمتکشان مظفر بقایی و دکتر آیت، پیشنهاد گنجانیدن ولایت فقیه در قانون مطرح شد و توسط آیت الله منتظری به عنوان رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی و دکتر بهشتی در متن قانون گنجانیده شد. بنابر این نه هدف مردم و نه هدف امام و نه هدف احزاب و شخصیت های مبارز سیاسی از مذهبی و ملی و غیر آن ، فهم از یک نظام اسلامی مترادف با حاکمیت مطلق فردی نبود، بلکه قرار بود مردم سالاری و دمکراسی منهای سلطنت برقرار شود و قوانین مترقی اسلامی مثل عدالت ، آزادی ، تساوی ، رعایت حقوق آحاد شهروندان صرفنظر از عقیده و گرایش و ملیت و نژاد و طبقه و میزان ثروت و تقویت معنویت و اخلاق و رفاه و بهداشت و آموزش عمومی و... به اجرا در آید. متاسفانه این خواسته های اصیل به مرور رنگ باخت و جنگ قدرت و حاکمیت فردی و صنفی جایگزین " جمهوری اسلامی " شد. اگر قراربود به جای شخص شاه ، یک فرد فقیه بنشیند و به جای سلطنت مطلقه شاه ، ولایت مطلقه ی فقیه بر قرار شود و بار دیگر معادله ی توزیع قدرت به نفع حاکمیت فردی یا صنفی باشد ،نیازمند انقلاب و شهادت و آن همه خسارت نبود. بنا براین ، به مرور زمان که « نظام جمهوری اسلامی » جای خود را به « ولایت مطلقه ی فردی » می دهد از اهداف اولیه ی مردم و انقلاب فاصله گرفته و تغییر ماهیت می دهد و این وضعیت نمی تواند مورد پذیرش اکثریت قاطع مردم و احزاب و گروهها و نهادهای معتقد به مردم سالاری و قانون گرایی قرار بگیرد. تمام مسایل 20 ساله گذشته از رهگذر این موضوع قابل تحلیل و نقد وبررسی است. در واقع هر فرد و جریان به همان اندازه که در تغییر هویت «نظام جمهوری اسلامی » به « نظام حکومت مطلقه ی فردی » نقش داشته که از این رهگذر خسارات فراوان ، جانی ، مالی ، سیاسی ، فرهنگی بر آحاد مردم و منافع ملی وارد شده و غیر قابل جبران تر از همه انحرافی که در اصول انقلاب و خواسته های ملی وارد شده و بدبینی هایی که از همین رهگذردر بین مردم ایران و جهان نسبت به حقانیت اسلام به واسطه ی عملکرد افراد یا گروههای انحصارطلب و زیاده خواه به وجود آمده است، باید در پیشگاه مردم پاسخگو باشد. باید پذیرفت که با قیام امام در 15 خرداد 42 و به صحنه آمدن نهاد روحانیت اگر چه توده های مردم نیز در یک انقلاب فراگیر شرکت جستند و همین موضوع نیز موجب گردید تا نظام ستم شاهی برای همیشه ریشه کن شود و حتی حمایت خارجی نیز کار ساز نیفتد اما در هرصورت میزان توانمندی و کارآمدی فکری ، تربیتی ، مدیریتی و سیاسی روحانیت نیز به محک آزمون و نقد و بررسی در آمد. این نهاد قرار بود به جمهوری اسلامی یعنی خواست های مردمی بر پایه ی اصول مترقی اسلام فارغ از هر نوع انحصار طلبی و قدرت خواهی تن در دهد اما نتیجه ی کار به نوعی ازحکومت مطلقه ی فردی منجر شد. در زمان رهبری امام ، مسایل جنگ و شخصیت کاریزمای امام مانع از این می شد تا همه ی واقعیت ها رخ نماید. خصوصا که قدرت طلبی گروههای مسلح و جنگ افروزی خارجی ها نیز مانع از شفافیت خیلی از حقایق می شد اما در هر صورت حکومت مطلقه ی فردی که جای نظام جمهوری اسلامی را گرفته بود از سال 68 به بعد ،به خوبی نتایج کارکردی خود را بروز داد. مفاسد گسترده ی مالی – اداری در نظام مالی کشور ، رواج تبعیض و بی عدالتی واختلاف فاحش طبقاتی در سایه مدیریت 8 ساله هاشمی رفسنجانی و حاکمیت فامیلی او بر مقدرات مردم ، رواج خشونت و ترور و انحصارگری به نام دین و ولایت مطلقه ی فقیه و سر خوردگی عمومی، از نتایج بارز این نوع از ساختار سیاسی استحاله شده است. متاسفانه رهبری فعلی نتوانستند مطابق وظایف و اختیارات تعیین شده در قانون اساسی عمل کنند و خبرگان رهبری که مسئولیت نظارت بر رهبری را بر عهده دارند به تعریف و تمجید از رهبرپرداختند تا به نقد و بررسی کارنامه رهبر، در طول نزدیک به ده سال از تصدی بر مقدرات کشور. عدم تصمیم گیری قاطع رهبر در مورد نهادهای عظیم مالی مثل بنیاد مستضعفان ، قدس رضوی ، کمیته امداد، بنیاد 15 خرداد و... فساد فراوان در سیستم قضاییه به واسطه ی عملکرد جناحی و وضعیت رییس آن قوه ، برخورد جناحی صدا وسیما ، اقدامات خشونت طلبانه ی انصار که به نحوی بیان شده است که از سوی رهبری حمایت می شوند، ترور مخالفین توسط وزارت اطلاعاتی که وزیر آن از سوی رهبر تأیید شده بود، حمایت تلویحی رهبری از کاندیداهای خاص در انتخابات ریاست جمهوری و حمایت دستگاههای تحت نظر رهبر از او که صدا وسیما و بسیج و سپاه و... موارد روشن آن است، موجب گردید تا رهبری نظام در اندازه ی رهبر یک جناح تنزل کند واکثریت قاطع ملت از چتر آن خارج شوند و همه ی این امور در پوشش حکومت «ولایت مطلقه ی فقیه » مورد توجیه گری واقع شده است. به گونه ای که یک دوگانگی کامل بین مدیریت کلان کشور به وجود آمده است که اکثریت بالای 20 میلیون دارای رای حق رای، از رییس جمهور حمایت کرده و اقلیت کمتر از 7 میلیون در پشت رهبر قرار گرفته اندو در عین حال قدرت کشور نیز به دلیل تغییر ماهوی نظام جمهوری اسلامی به حکومت مطلقه ی فردی، در اختیار همان اقلیت است و به همین دلیل نیز دست و پای دولت ملی کاملا بسته است تا نتواند اصلاحات ساختاری در نظام سیاسی و اقتصادی کشور را به پیش ببرد. وضعیت کنونی کشورکه تنها به سر فصل کوچکی از آن اشاره شد، موجب شده است تا چند نظریه برای ساختار کشور در نظر گرفته شود و هر کدام از نظریه های فوق نیز از سوی اشخاص ، گروه یا جناح هایی رهبری شود. تدوام وضعیت موجود در قالب «ولایت مطلقه ی فقیه » یا حکومت مطلقه ی فردی. چنانچه اشاره شد این نظریه حاصل تغییر هویت نظام جمهوری اسلامی به حکومت مطلقه ی فردی است که از زمان تصویب قانون اساسی آغاز شد و در شرایط فعلی به مرحله ی کمال خود رسیده که به طور طبیعی رهبری فعلی و تا حدودی آقای هاشمی رفسنجانی و جناح سنتی از آن حمایت می کنند. این نظریه در کشور طرفداری چندانی ندارد اگر چه مراکز قدرت مثل نهاد رهبری ، قوه قضاییه ، صدا وسیما ، نیروهای نظامی و انتظامی ، بنیاد های عظیم مالی ، اکثریت فعلی مجلس ، تشخیص مصلت ، شورای نگهبان و... را در اختیار دارد. این جریان به خارج متکی نیست و به همین دلیل مجبور است قدرت را به مردم واگذار یا تن به اصلاحات بدهد ویا به رویارویی نظامی با مردم بپردازد. بازداشت کدیور ، حمله به میتینگ ها ، سرکوب مردم کردستان ، ترورهای اخیر و خط نشان کشیدن ها و نظارت استصوابی، مقدماتی برای خط رعب و وحشت بخشی از جناح فوق الذکر به حساب می آید. درعین حال به نظر می رسد بخشی از جناح فوق حاضر به رویا رویی با مردم نیست و تلاش می کند خود را با افکار عمومی هماهنگ کند. نظریه ی طرفداران حکومت لائیک. این نظریه پایه های خود را بر ناکارآمدی و ضعیت فعلی و استبداد خواهی جناح سنتی که با تکیه بر حکومت ولایت مطلقه ی فردی ، اقدامات ناشایست خود را تحت عنوان حکومت دینی تبلیغ کرده است،قرار می دهد. طرفداران این نظریه را بخشی از نیروها و احزاب ملی تشکیل داده و گروهی از روشنفکران و اساتید دانشگاه و دانشجویان و جوانان نیز از ان دفاع می کنند . طرفداران نظریه ی جدایی دین از سیاست بیش از هر زمان دیگر در این موضع خود پافشاری کرده و خواهان یک نظام لائیک هستند که دین و مذهب هیچ دخالتی در آن نداشته باشد( ما خود با ملاحظاتی به مرور به این نظریه ارتقائ نظر دادیم). نظریه ی مربوط به اصلاح طلبان آزاد. این نظریه اجبار طرفداران لائیک در عدم دخالت دین در سیاست را بر نمی تابد . در واقع منطق لائیک ها را یک نوع اجبار و زور برای تحمیل یک نوع عقیده و دستاورد اندیشه ی بشری بر جامعه تحلیل کرده و در عین حال یک نوع خاص از برداشت بشری مثل ولایت فقیه را نیز قبول ندارد.این نظریه معتقد است کشور باید دارای یک ساختار سیاسی آزاد(و) جمهوری باشد تا همه ی احزاب اعم از ملی یا اسلامی یا سوسیالیستی و یا لیبرالی و با هر نوع گرایش بتوانند برنامه های خود را به مردم عرضه کرده و در نهایت رای اکثریت تعیین کننده باشد. مطابق این نظریه که به یک نظام جمهوری ( در ان زمان تصور درستی از نظام های ریاستی-پارلمانی نداشتیم و منظورمان تکیه بر حاکمیت ملی از طریق پارلمان و ریاست جمهوری بود.) پارلمانی باور دارد، رای عمومی مشخص می کند که کدام گرایش برای چه مدت در قدرت قرار بگیرد. در واقع کارآمدی و مقبولیت و مشروعیت مردمی را میزانی برای در دست داشتن قدرت می داند و نه به اجبار لائیک ها تن می دهد و نه به حکومت مطلقه ی فردی یا فقیه ولو اینکه تحت عنوان نمایندگی خدا تبلیغ شده باشد. نظریه ی اصلاح طلبی در چارچوب نظام بر گرفته از اصول انقلاب اسلامی سال 56 از سوی گروه زیادی از اسلام گریان و احزاب ملی – مذهبی قدیم و روشنفکران نواندیش دینی و توده هایی از مردم حمایت می شود.این نظریه بارها از سوی اتحادیه اسلامی دانشجویان و دانش اموختگان مورد تاکید قرار گرفته است.سخنان مهندس طبرزدی در میتینگ 29 مرداد 76 ناظر بر طرح و تقویت این نظریه بوده است.(شرایط ان زمان امکان بیان صریح نظریاتمان را نمی داد. منظور همان حکومت جمهوری دموکراتیک و سکولار است که البته صرفا جدایی دین از حکومت را الزامی می داند و نه جدایی دین از سیاست را. نمی شود از مردم خواست که دین خود را در گرایش های سیاسی- اجتماعی خود دخالت ندهند اما می توان از نفوذ دین در حکومت جلوگیری کرد.) نظریه اصلاح طلبان غیر آزاد (یا حکومتی). اصلاح طلبان غیر آزاد به کسانی اطلاق می شود که در پی ریزی نظام ولایت مطلقه ی فقیه نقش فراونی داشته اند اما اینک خواهان اصلاحاتی در حد نظارت فقیه هستند . آیت الله منتظری نظریه پرداز این جریان است و سایر مراجع همچون موسوی اردبیلی ، صانعی ، خلخالی و روحانیون جوانی همچون کدیور ، بیات و... مدافع نظریه ی «نظارت فقیه » هستند. همچنین جناح چپ و بخشی از کارگزاران به رهبری آقای خاتمی از این نظریه دفاع می کنند. این جناح به دلیل اینکه بخشی از حاکمیت را دراختیار دارد و نیز در پی ریزی حکومت فقیه نقش داشته اند به عنوان اصلاح طلبان غیر آزاد نام برده می شوند. سازمان مجاهدین انقلاب ، روحانیون مبارز ، خزب مشارکت ، دفتر تحکیم وحدت از حامیان ولایت مشروطه ی فقیه یا نظارت فقیه هستند. به نظر می رسد ساختار سیاسی آتی ایران را طرفداران چهار نظریه فوق رقم خواهند زد. چالش های جدیدی در شرایط فعلی بین طرفداران نطریه اول یا استبداد خواهان از یکسو و طرفداران سه نظریه ی دیگر از سوی دیگر می باشد. این چالش مدت زیادی به طول نخواهد انجامید و استبداد گرایان مجبور هستند قدرت را به مردم واگذار کنند (برداشت ما یا محاسبات ما درست از کار در نیامد و بلکه برعکس شد.). دور بعدی کشمکش های سیاسی در یک چارچوب معقول و رقابت آزاد بین طرفداران حکومت لائیک و اصلاح طلبان ادامه خواهد یافت (اگرچه استبدادی ها در عمل پیروز شدند اما به لحاظ نظریه سازی معطوف به ساختار اینده و میزان نفوذ ان در افکار عمومی، محاسبه ی ما درست از کار در امد و اینک سکولار ها با طرفداران مردم سالاری دینی به شدت در رقابت هستند.).از آنجا که طرفداران حکومت لائیک در بین اقشار مختلف جامعه اقلیت را تشکیل داده اند، برگ برنده در دست اصلاح طلبان خواهد بود. درعین حال نیروهای معتقد به حکومت لائیک تلاش خواهند کرد جبهه ی اصلاح طلبان آزاد(اتحاد اصلاح طلبان ازاد و لائیک ها که عملا انجام شد.) را تقویت کنند تا حکومت از قید حقوق ویژه ی روحانیون و فقها آزاد شود. با این وجود معلوم نیست که دررقابت بین اصلاح طلبان آزاد که خواهان یک نظام سیاسی آزاد و متکی بر آرای مردم از طریق انتخابات پارلمانی و سیستم چند حزبی و مشارکتی هستند که در آن نظام ، احزاب اسلام گرا یا ملی و یا ملی – مذهبی و حتی احزاب سوسیالیستی وغیر، بتوانند به رقابت برای کسب قدرت برخیزند،(جمهوری ازاد و دموکراتیک) با اصلاح طلبان غیر آزاد (حکومتی)که همچنان خواهان حفظ قدرت خود با استفاده از رانت سیاسی تحت عنوان «نظارت فقیه » هستند، کدامیک از میدان پیروز به در آید. انچه مهم است روند اصلاحات سیاسی با تکیه بر خرد ورزی و عقلانیت سیاسی برای حفظ منافع ملی است. بیگانگان بخصوص برخی سیاستمداران آمریکایی حامی دولت اسرائیل (تئوری توهم توطئه در سال 78 هنوز بر ذهن ما حاکم بوده است) نمی خواهند ایران با تکیه برمنافع ملی به پیشرفت و ترقی دست یازد. بر آحاد شهروندان است که درهر شرایط منافع ملی را مد نظر داشته باشند. استبدادگرایان اعم از کسانیکه معتقد به حق ویژه ی فقها در حکومت باشند یا گرایش افراطی مقابل که (تبلیغات)ضد مذهبی را سرلوحه ی برنامه ی خود قرار داده و فاشیسم جدید را پایه گذاری می کند ، باید به خود آیند و منافع ملی و آزادی و مردم سالاری را بر منافع خود ترجیح دهند (قیاس مع الفارق برای کم کردن فشار حکومت بر خود!؟). در چنین شرایطی است که در چارچوب یک «جمهوری آزاد» همه ی گرایش ها اعم از «سنت گرایان» ، « نوگرایان »، «اصلاح طلبان » ، «اسلام گرایان نواندیش واصلاح طلب و ترقی خواه » ، «اصلاح طلبان »،«سوسیال دمکرات ها» و سایر گرایش ها و احزاب به رقابت سالم و سازنده برخواهند خاست ( منظور در صورت پیروزی سکولاریزم یا در مرحله ی نظریه پردازی و شرایطی که برای ان ترسیم می کنیم). اتحادیه اسلامی دانشجویان و دانش اموختگان دانشگاهها و مراکز آموزش عالی. 1/فروردین/ 1378/خورشیدی تذکر: 1- با ویرایش مجدد این بیانیه که باید از ان به مانیفست 78 یاد کنم ،نکاتی در پرانتز به ان افزوده شده و در یک مورد در متن اولیه ،نام یک گروه امده بود ،که در ویرایش اخیر به جای ان نقطه چین گذاشتم. 2- این بیانیه نشان دهنده ی دیدگاه ما در 14 سال پیش است و به همین دلیل ادبیات ان نیز متناسب به ان دوران است. همچنین در این 14 سال گذشته: 3- استبداد گرایا ن با تکیه بر سرنیزه و استفاده از نهاد های غیر انتخابی از یک سو و با استفاده از بی لیاقتی اصلاح طلبان حکومتی و در حفظ نهاد های شبهه انتخابی از دیگر سو نا اگاهی بخشی از توده ها ، توانستند بر ازادیخواهان پیروز شوند. 4- دیدگاه ما یک جمهوری ازاد از دین و ایدئولوژی و یا جمهوری دموکراتیک یا همان سکولاریزم است .سکولاریزم مورد نظر ما، هر نوع اجبار حتا " اجبار جدایی دین از سیاست " را رد می کند ،اما جدایی دین از حکومت را الزامی می داند. 5- بخش های زیادی از اصلاح طلبان دینی به سکولاریزم گرایش یافتند. نظریه ی ولایت مطلقه ی فقیه اگر چه با تکیه بر سرکوب، عملا 3 نیروی دیگر را شکست داد اما نظریه ی ان ها به لحاظ توجیه گری تئوریک، شکست خورد و طرفداران زیادی جز خامنه ای و حواریون و جناح مصباحیون ندارد. در واقع طرفداران ولایت مطلقه ی فقیه برای حفظ قدرت به مصلحت اندیشی رو اورده و روند استحاله ی ولایت مطلقه به سوی نظارت فقیه شروع شده است. خامنه ای مطلقه را به مفهوم استفاده از قدرت برای باز کردن گره ها از مشکلات ساختاری-مردمی تفسیر کرد و رفسنجانی پرچم دار روند استحاله است و خاتمی از ان دفاع می کند. 6- در بین اپوزسیون و به ویژه اپوزسیون بیرون از مرز نظریه ی پادشاهی مشروطه گسترش پیدا کرد که در سال 78 ما از ان اطلاع زیادی نداشتیم و طرفداران سلطنت نیز به نفع مشروطه خواهی به مرور بسیار ضعیف شدند. 23/تیر ماه/1392/خورشیدی حشمت اله طبرزدی.

۱۳۹۲ تیر ۲۱, جمعه

پیام مهندس طبرزدی در مورد کنفرانس سکولار دموکراتها در واشینگتن

ای کاش همه ی سکولار-دموکراسی خواهان به این نتیجه ی درست می رسیدند و دست از خود خواستن و گروه خواستن و عقیده خواستن جزم گرایانه بر می داشتند و دست به کار می شدند.هر زمانه ایی اقتضایی دارد که از ان به روح عصر و زمانه تعبیر می شود.نوری علا در این تحلیل خود روح زمانه ی نیرو های سکولار دموکراسی خواه ایران با هر خواست و گرایش متفاوت را بیان کرده است.ای کاش دوستان دست از خود برتر بینی ها و خود رهبر بینی ها و خود الترناتیو بینی ها بر دارند و به این دعوت پاسخ مثبت بدهند.ما در درون مرز تماشاگر عمل مدعیان خواهیم بود.روح زمانه ی ما سکولار-دموکراسی خواهانی که برای ازادی-دموکراسی و حقوق بشر پیکار می کنیم ،همین است که گفته شد.پاینده و پیروز باشید گسسته باد زنجیر استبداد-زنده باد ازادی-برقرار باد دموکراسی.